علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 5 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه سن داره

علی نفس مامان و بابا

عکسهای 4*6 علی جون

علی در 9 ماهگی تاریخ گرفتن عکس: هشت بهمن ماه نود این عکست رو به مامان بزرگ ها و بابا بزگ ها و خاله ها و داییت و عمه هات دادم   علی در 4 ماهگی تاریخ گرفتن عکس: اول شهریور نود این عکس وقتی رفته بودیم کرمان ازت گرفتیم اینقدر من و دختر عمه هام ادا در میاوردیم تا بخندی شما تعجب کرده بودی قربون اون چشمهای گردت بشم این عکس هم توضیحاتش مثل عکس بالایی هست ...
27 بهمن 1390

اولین ولنتاین با علی

25 بهمن ماه که مصادف با (14 فوريه) است  به نام روز  Valentine نامگذاری شده است. علت این نامگذاری به شرح ذیل می باشد: "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور ...
26 بهمن 1390

عکسهایی که مامان فتو شاپ کرده

علی جونم پسر خوشگل مامان و بابا سه تا از عکسات رو خودم واست فتوشاپ کردم اما میدونم خوب نشده آخه بابا مهدی فتوشاپ خیلی بلده منم خیلی دوست دارم یاد بگیرم اما بابا مهدی یکسری نکات رو همینجوری سرسری به من گفت و منم شروع کردم رو عکسات کار کردن اینم نمونه هاش             راستی بگم بابا مهدی خیلی دوست داره عکسهای شما رو خوشگل درست کنه اما بنده خدا اصلا وقت نداره...........صبح زود میره سرکار و تا آخر شب نمیاد.........وقتی میاد اینقدر خسته هست اما با این حال باهات کلی بازی میکنه.........چون هم تو عاشق بابات هستی هم بابات عاشق تو و هم من عاشق جفتتون هستم..........ان شاءا...
12 بهمن 1390

چهار دندونه شدن علی

علی من, تمام امیدم, چند روز پیش خیلی بهانه گیر شده بودی فقط و فقط تو بغل آروم میشدی عزیز دلم به محض اینکه میزاشتیمت تو تخت یا زمین گریه میکردی یا وقتی صورتتو بوس میکردم  یا نازت میکردم اشکات همینجوری میومد فهمیدم که دندونات درد میکنند............دردت به جونم ........کاش میشد من این دردهارو تحمل میکردم و تو فقط برام میخندیدی   همون شب تب کردی و مدام گریه میکردی خواب بودی اما از شدت درد پا شدی نشستی  اما من میدونستم که مرواریدات دارند دونه به دونه جووونه میزنند این دفعه دندون نیش بالات خودشو نمایان کرد میدونم خیلی خیلی اذیت شدی عسلممممممممم اما  چهار دندونه شدنت رو بهت تبریک میگم گلممممممممممم...
10 بهمن 1390

قند عسلم 9 ماهگیت مبارک

علی جونم که ثمره 5 سال عشق و زندگیم هستی 9 ماهه شدی نه ماهه که با آمدنت به زندگیمان شور، شعف و شادی به ارمغان آوردی نه ماه که با خنده هایت می خندم و با گریه هات دلم میگیرد نه ماه که معنی مادر بودن و از خود گذشتن به خاطر موجودی که حتی فراتر از خودت دوستش داری یعنی چی نه ماه که شاهد رشد و بالندگیت هستم و خدا را هزاران بار شکر که می توانم این لحظات شیرین را ببینم و قدردان او هستم نه ماه توی دلم بودی و همیشه حضورت را حس میکردم و الان نه ماه که در آغوشم هستی نه ماه با همه شیرینیها و سختی هایش که باز هم شیرین بود گذشت   دوستت دارم نازنینم   ...
4 بهمن 1390

علی با شنل آبی

دردونه من، پسر کوشولوی من، مامان پروین برای تولد امام رضا رفته بود مشهد  و دوست داشت برای تو سوغاتی بیاره که متفاوت باشه واسه همین برات یک شنل آبی خوشرنگ آورد که این همه سندش     قربون اون چشمهای پر از اشکت بشم   ...
1 بهمن 1390
1